یه اتفاق تلخ
سلام عزیزمامان
چند روز دیگه به امید خدا 22ماهت پر میشه و به تولدت نزدیک میشیم و مامان امسال انشاا... میخواد واست بترکونه و یه جشن تولد حسابی بگیره .تازه گیا یاد گرفتی عکس تولد مامانو بر میداری و همش میگی :مبارک مبارک مبارک .
شیطونی هاتم که ماشالله هروز بیشتر میشه تازگیا وقتی میخای ذوق کنی چنان جیقهای بنفشی میکشی که گوشم کر نشه خوبه قربونت برم.
میدونم خیلی وقته که خاطره ای برات ثبت نکردم ولی الانم که اومدم دلم پر از درد ه دوست ندارم برات از لحظه های بد و تلخ زندگی بگم ولی باید بدونی که زندگی انقدر بالا و پایین داره اینقدر روزهای سخت و تنگ داره که فقط خدا میتونه به فریاد ادم برسه.
خدایا خودت نگهدار این فرشته های معصومی که خودت بهمون هدیه کردی باش .
الهی هیچ مادری و با فرزندش مورد امتحان الهی قرار نده که ما بنده های گناهکار حقیر تر از اونی هستیم که تحمل این درد داشته باشیم .
خدایا به دوستم فاطمه تقوا توکل و صبر صبر صبر صبر صبر ص............................بر زیادی بهش بده تا بتونه این درد جبران نشدنی و فراموش نشدنی رو تحمل کنه .
خدایا خیلی سخته یه مادر طاقت نداره یه خار به پای بچه ش بره نمیتونه تحمل کنه چه برسه به از دست دادنش .خدایا دوستم به تو میسپارم من جز دعا کردن براش کاری از دستم بر نمیاد. تمی تونم داغ دلش و کم کنم فقط فقط خودت به فریادش برس .