سرماخوردگی
خدا جونم دخترم زودترخوب بشه
سلام مامانی چند روزی که وقت نکردم بیام و وبلاگت برات چیزی بنویسم چونکه چند روز شوکه مامانی درکیر مهمونی دادن بود اخه همه ی خاله های مامان افطار خونمون بودن ماشالله یکی دو تا که نیستن همه هم عیال وار ...خلاصه چند روز بعدشم رفتیم افطاری
اما اندر احوالات شما باید بگم که بعداز چندی مامان دلش خواست که شب بیست و یکم احیا رو بره مصلی و حال و هوای دیگه این شب عزیز عزاداری کنه بماند که گرمت شد و خوابتم میومد به خاطر سروصدا و کرما چقدر مامانی رو اذیت کردی تا خوابت برد اما بدنت عرق کرده بود و وقتی اومدیم خونه صبح دیدم بلللللللللللللللللله سرما خوردی و سرو کله و بینی و سرفه و.....خلاصه همه بهم ریخته کارم درومد .....همیشه هم توی تعطیلات شما دکتر لازم میشید که کو متخصص
دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی