هنر سدنا در 14 ماهگی
امروز ظهر خوابیده بودم البته چه خوابی مگه گذاشتی همش از سرو کولم بالا میرفتی بعد دیدی که من چشمامو باز نمیکنم میگفتی مامان اشو (مامان پاشو ) یهو از جام پریدمو میخواستم قورتت بدم اخه این اولین بار بود که پاشو رو بااون زبون شیرینت میگفتی البته کلمات زیادی رو به زبون خودت میگی که هر کدوم یه دنیا شیرینی با خودش داره مثلا:
مامانه منه :مال من
ا بابا :ای بابا
ماما جو:مامان جون
بابا جو: بابا جون
تا یه زخم یا خراش نشونت میدیم و میگم اوف شده میایی و بوسش میکن
سر سفره تنگ اب و هلک و هلک میاری میدی دستم و بعد لیوان و برمیداری با اون دستای نازت و جلوم وای میسی و میگی اب و وقتی هم اب میریزم خودت با مهارت تمام سر میکشی بدون اینکه قطره ای بریزه .همیشه ی خدا تشنته حتی اگه شکمت از زور اب خوردن زیاد باد کرده باشه بازم اگه اب دسته کسی ببینی میخوای .
وقتی کاری باب میلت نباشه همش میگی ا بابا .جمعه با بابایی بردیمت فروشگاه توهم همش میرفتی سراغ قفسه ها و یه چیزایی که برمیداشتی و بابایی ازت میگرفت میگفتی ا بابا و میرفتی جلو تر و بازم اتیش میسوزوندی ....ا بابا