سدناسدنا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

خاتون خونه

هنر جدید

امروز همش داشتی اده اده(اره ) میگوفتی و راه میرفتی وازت پرسیدم : سدنا عشق منی ؟ -بعد دیدم با اشاره ی سر گفتی اده  گفتم ناز منی ؟   - گفتی:اده  خلاصه من میگفتم جون  منی .. عمر منی...  و تو هم همش با اشاره ی سرت و اده گفتن دل من میبردی اخرسر هم تحمل نکردمو از فرط هیجان یه بوس و گاز جانانه از دخملم صدای جیغ شو دراوردم ولی خیییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییکیف داد    ...
18 آذر 1391

چقدر خوبه کنار تو

چه خوبه عاشقی اما فقط با تو    ببینم هر شب رویای چشماتو    چه احساس قشنگی من به تو دارم    چقدر خوبه که میدونی دوست دارم    چه خوبه اینکه حالم رو تو میدونی    همه حرفامو  از چشام تو میخونی    تو دلواپسی هام هستی کنار من    میدونم قدر این عشق رو تو میدونی    چقدر خوبه که تو آرومی   چقدر خوبه همش تو جلو چشمامی    تو دنیامی نفسهامی    چه خوبه که هر لحظه تو رویامی      چه خوبه که باز هستی کنار من    توی تنهاییهام میای سراغ من ...
17 آذر 1391

ورزش با سدنا

قربونت برم امروز پا به پای مامانی شماهم ورزش کردی تازه فکر کنم بیشتر از منم کالری سوزوندی قربونت برم اخه تو رو چه به این کارا از اول اهنگ همش سرپایی و پا هات و محکم می کوبی زمین که ادای منودربیاری هرچی مامان زحمت میکشه و به هزار طرفند به ت غذا میده هیچی دیگه  ....  
15 آذر 1391

نذری پذون

امروز که مصادف بود با هفتم امام طبق روال این چند سال یعنی از زمانیکه با بابایی ازدواج کردم  اما با این تفاوت که امسال فرشته یشیطونمم همراهم بود رفتیم خونه مهری خانم برای پختن نذری اما شما اینقدر شیطونی کردی که من فقط داشتم دنبال جنابعالی می دویدم که دسته گل به اب ندی که خدارو شکر گلی اب نخورد و ماشرمنده نشدیم ولی نذاشتی مامانی کمک کنه و کسب ثواب کنه ماشالله یه جا بند نبودی همش در حال چرخیدن من اخرش کم اوردم و تو رو سپردم به بابایی تا بلکه یه کم انرزی نگیرم اخه ازبس دنبالت این ور و اون ور اومدم سرگیجه گرفتم اما تو جیقیل بچه همچنان داشتی همه جارو تفتیش میکردی خدایا بزرگیتو شکر من با 175قد و65کیلو وزن دیگه بریده بودم اما سدنا با 65-70قد و...
11 آذر 1391

علل تاخیر

سلام  نازم الان دیکه سدنا جونم خانمی شده و چند روز دیگه به امید خدا 14ماهه میشه . میدونم خیلی وقت که به وبلاگت سر نزدم ولی قول میدم جبران کنم ولی من تنها مقصر ندون خود شما توهم مسبب تمام این تاخیر ها هستی بنا به دلایل زیر : 1-اینقدر شیرین و خوردنی هستی که تمام روزمو با تو سپری میکنم (تازه بابایی هم صداش در اومده ) 2-اگر زمانی هم وقت کنم و بخوام بیامو چیزی تایپ کنم یا اصلا جلوی مانیتور بشینم مثل فرفره هر جای خونه باشی میایی و با روش خودت (اول خودتو برامون لوس میکنی تا بغلت کنیم اما اگه توجه ای بهت نشه شروع میکنی به ماما بابا ددی گفتن از ریتم اروم و تک تک شروع میکنی تا صدات اوج میگیره و من یا بابایی کم م...
6 آذر 1391

اش دندونی

بله خدارو شکر بالاخره قسمت شد و مامانی برای شما اش دندونی پخت و چقدر هم خوشمزه شده بود این جمعه که میشد 28/7/1391برای سدنا خانم یه مهمونی کوچولو گرفتیم و اش دندونیشم خوردیم و خیلی هم خوش گذشت .راستی کلی عروسک خوشگلم کادو گرفتی . در ضمن روز شنبه ای یعنی 29/7/1391 موهای دخملی رو  هم برای اولین بار یه صفایی دادیم البته بابایی یه مدل  فشنی2012 برات زد که بیا و ببین و کیف کن و از بابایی تشکر کن    ...
30 مهر 1391

ماجرای دندون دراوردن سدنا

بالاخره دختر من در سن 12ماهگی صاحب مروارید شد اینقدر دیر دندون در اوردی که الان انگار جا موندی دو تا دو تا داری در میاری اونم اول از بالا . چند روز پیش بابایی به مناسبت تولد شما یه برنامه ی چند روزه سفر به کیش  و  ترتیب دادن و منم با خوشحالی تمام پذیرفتم البته از خوشحالی زیاد تو پوستم نمی گنجیدم ولی به خاطر اینکه جلوی بابایی خودمو با وقار جلوه داده باشم بیشترشو ریختم تو خودم (خوشحالی رو میگم) .ولی داشتم می ترکیدم دختر خلاصه ش کنم سرت درد نگیره : دخترم که شما باشی ........ دقیقا دو روز مونده به تاریخ پرواز به سوی ابهای نیلگون خلیج همیشه فارس دیدم که بلههههههههههههههه لثه های شما همچین ورم کرده که دیگه اینب...
25 مهر 1391

تولدت مبارک

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه س ...
13 مهر 1391

کادوی تولد چی بخریم؟

سلام عزیزم امروز اول مهر و چند روز دیگه تولدته چه زود یکساله شدی قربونت برم. چقدرشیرینه  کنار تو زندگیمون  این یکسال من و بابایی اصله گذر زمان و حس نکردیم چند روز پیش وقتی به بابایی گفتم که به فکر یه کادو خوشگل برای دخملی باش دهنش از تعجب باز مونده میگه شوخی نکن منم گفتم شوخی ندارم و خیییییییییییییییللللللللللللللللللیییییییییی جدی دارم میگم النگو های دخترم کوچیک شده و شما بببببببببببببببببببببببباااااااااااااااااییییییییییییییید یه چندتا بزرگتر شو بخری . و بازم بابایی میگه چچچچچچچچچچچچچیی؟ ط ط ط طلا؟؟؟؟؟ اونم توی این بازار گرونیه طلا؟و بازم میگه: شوخی می کنی ... و من هم سمجت...
4 مهر 1391

دوری و دل تنگی ....

سلام دخترم امروز که دارم برات می نویسم کلی حالم گرفته و دلم میخواد گریه کنم چرا ؟اخه داشتم تلفنی با دوستم که خیلی هم باهم صمیمی هستیم صحبت میکردم که دیدم داره گریه میکنه به خاطر کار شوهرش باید زندگی شون ببرن شهرستا ن و از خانواده و دوستاش دور بشه طفلکی تاز از غربت دراومده بود و داشت زندگی میکرد اما به خاطر بیکاری شوهرش دوباره باید بره تو غربت دلم خیلی سوخت اخه دوست خیلی خوب ومهربون توی این زمانه خیلی سخت پیدا میشه اونم مثل  مهیا که از دوران دبیرستان تا الان که هردومون ازدواج کردیم و بچه دار شدیم با هم بودیم ولی بازم داریم دور میشیم . ولی چاره چیه .....زندگی باید کرد .......ایشالله هرجا که میره دلش خوش باشه و لبش خندون و ...
27 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاتون خونه می باشد